محتسب و مست
دوشنبه 27 آذر 1396
14:49
[ ]
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت مستی زان سبب افتان و خیزان می روی
گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست
گفت می باید تورا تا خانه ی قاضی برم
گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست
گفت تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست
گفت آن قدر مستی زهی از سر بر افتادت کلاه
گفت در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست
گفت می باید حد زنند هوشیار مردم مست را
گفت هوشیاری بیار این جا کسی هوشیار نیست
[ بازدید : 256 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]